چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشيد روی دکمه های پيانو .
صدای موسيقی فضای کوچيک کافی شاپ رو پر کرد .
روحش با صدای آروم و دلنواز موسيقی , موسيقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .
مثه يه آدم عاشق , يه ديوونه , همه وجودش توی نت های موسيقی خلاصه می شد .
هيچ کس اونو نمی ديد .
همه , همه آدمايي که می اومدن و می رفتن
همه آدمايي که جفت جفت دور ميز ميشستن و با هم راز و نياز می کردن فقط براشون شنيدن يه موسيقی مهم بود .
از سکوت خوششون نميومد .
اونم می زد .
غمناک می زد , شاد می زد , واسه دلش می زد , واسه دلشون می زد .
چشمش بسته بود و می زد .
صدای موسيقی براش مثه يه دريا بود .
بدون انتها , وسيع و آروم .
يه لحظه چشاشو باز کرد و در اولين لحظه نگاهش با نگاه يه دختر تلاقی کرد .
يه دختر با يه مانتوی سفيد که درست روبروش کنار ميز نشسته بود .
تنها نبود . با يه پسر با موهای بلند و قد کشيده .
چشمای دختر عجيب تش داد . یه لحظه نت موسيقی از دستش پريد و يادش رفت چی داره می زنه .
چشماشو از نگاه دختر يد و کشيد روی دکمه های پيانو.

داستان یک پیانویست...

داستان کوتاه (جهنم و بهشت)

يه ,موسيقی ,زد ,دختر ,لحظه ,صدای ,می زد ,صدای موسيقی ,مثه يه ,های پيانو ,آدمايي که

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

mhayarcomputer یک انسان، یک حیوان کتاب ، جزوه پیام نور , تحقیق , کتاب الکترونیکی غمخانه دل وب برتر پرورش قرقاول لاغری و رژیم درمانی کلیپ دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. نمکتاب